نــگآره های بـهارنـآرنجــی(بلدر بلاگ سابق)

پاییزم، با رنگ و بوی بهار
نــگآره های بـهارنـآرنجــی(بلدر بلاگ سابق)

خدایا تا اینجا قلبم را نگاهداشتی
زین پس محکم تر نگهش دار....


وَ اَن لَیسَ لِلانسانَ الّا مَا سَعی

و اَنّ سعیهُ سوف یُرَی

نجم/29.30


نویسندگان

جوک میساختم

وقتی کوچیکتر بودم خیلیدوست داشتم  از خودم جوک بگم و این کار رو هم میکردم...بله

یک جک هایی میساختم که نگو و نپرس بی مزه در حد هر چیزی که فکرشو بکنی خیلی بی مزه  واسه هر کسی هم تعریف میکردم  قه قه میزد در حد ......

حالا نمیدونم از بی مزه گی بهشون میخندیدن یا اینکه میخواستن دل من خوش بشه    منم که نادون فکر میکردم دارم جکهای بامزه ای تعریف میکنم بیشتر تشویق میشدم و بازم جک بی مزه میساختم

هی روزگار چه دوران خوبی داشتم اون موقع ها دوست دارم بازم کوچولو بشم

خودم

از خودم خیلی خوشم میاد وقتی فکر میکنم بهترین دختر  دنیام

ولی از  خودم خیلی بدم میاد وقتی فکر می کنم زشت ترین دختر دنیام

ولی به هر حال من از خودم خوشم میاد چون من جزئی از منم ونمیتونم  از خودم خوشم نیاد

من از مه خوشم میاد چون همه جزئی از منن

من دوست دارم با بقیه باشم    دلم اینو بهم میگه...که باید باهاشون باشم.....

اما بقیه دلشون نمیخواد با من باشن  اونا از من خوششون نمیاد   یعنی دلشون  بهشون نمیگه که با من باشن  ولی من هنوزم دوستشون دارم و از اینکه کنارشون باشم لذت میبرم....

 

 

پ.ن:دوست داشتم یه کم غمناک بنویسم وگرنه واقعا اینجوری نیست

کاش

کاش دنیا اینقدر بزرگ نبود  ...کاش...

کاش دلا اینقدر نا مهربون نبود ..... کاش ....

کاش خدا منو دوست داشته باشه ..... کاش.....

کاش دلم نگیره از تنهایی...... کاش.....

کاش قوی بشم....کاش

امید وارم موفق بشم

امیدوارم تلاشگر باشم

امید وارم شما شاد باشید

امید وارم از وبلاگم خوشتون بیاد...

و امید وارم .....

به نظر من....

1-به نظر من اگر به جای اینکه بگن درستو بخون به یه جایی میرسی ،بگن درس بخون آبروت نره اثرش بیشترهیول

2-به نظر من اگر به جای اینکه بگن حجابتو رعایت کن میری تو بهشت بگن:حجابتو رعایت کن تو آتیش نسوزی خیلی موثرهفرشته

3- به نظر من اگر به جای اینکه بگن:ورزش کن عضلاتت قوی میشه بگن:ورزش کن رنگ و روت وا میشه خوشگل میشی بیشتر میرن سراغشگاوچران

4-به نظر بنده اگر به جای اینکه بگن غذا بخور تپل میشی بگن غذا نخور واسه چیته  اثرش بیشترهمتفکر

5-به نظر من اگه به جای اینکه بگن کتاب بخون معلوماتت بالا بره بگن کتاب نخون یه چیزایی توش نوشته به درد تو نمیخوره بیشتر سراغ کتاب میرن از خود راضی

6- به نظر من اگه مامانم به جای اینکه بگه تو تاریکی چرا میشینی ؟ بگه آفرین بشین تو تاریکی تا کور شی بیشتر گوش میکنممژه

7-به نظر اینجانب اگر به جای اینکه بگویند نماز بخوانید نروید جهنم بگویند بگویند نماز بخوانید تا مانند فرشتگان نورانی شوید همه نماز خوان میشوندفرشته

8-به نظر من اگه شما زیاد وبلاگ بخونید بهتر از اینه که ....چشمک

9- به نظر بنده اگر به جای این قالب های الکی پلکی چند تا قالب خوشگل تو پرشین بلاگ بود همه وبلاگنویس میشدنمتفکر

10- و در آخر به نظر من بهتره هممون شاد زندگی کنیمنیشخندنیشخند

دوست میخواهیم

تو این دنیا یه دوست خوب دارم. که بچه به نظر میادولی خیلی بزرگه از نظر عقل و مرتبه و اینا نه از نظر ....  و از این حرفا...با دوستم خوبم ولی حرفاش گاهی آزارم میده همش در مورد جریاناش حرف میزنه اما بد بختی دلم نمیاد دیگه باهاش نباشم آخه گاهی خیلی شیرین و بامزه میشه.قبلا هم اسمشو توی یکی از پستام گفتم اسمش ساغره اما یه اسم دیگه هم داره که راحیله من ساغر صداش میکنم.بگذریم

دیگه هم کسی نیست که مثل خودم باشه و بخوام باهاش دوست بشم یکی که هم مهربون باشه ، هم دل نازک ؛هم حساس ،گاهی فیلسوف، گاهی ابله ، گاهی شیطون ،شاید بامزه بهترین سنگ صبور ،جدی و شاد ،سرحال و خوشحال ،گاهی بسیار زیبا،گاهی زشت و........

اگر از بین دخترایی که دارین وبلاگمو میخونید یه شخص تقریبا اینجوری پیدا میشه بهم خبر بده

به یک عدد دوست نیازمندیم

وبلاگ جونم منو ببخش

سلام وبلاگ جونم

واااااااااای که چقده دلم واست تنگ شده بودخجالت خیلی دلسنگ شده بودم که نمیومدم بهت سر بزنم  ببینم منو میبخشی یا نه؟نگرانمعلومه که میبخشی آخه تو وبلاگ خودمی دست پرورده ی خودمی بایدم بخشنده باشی از خود راضیاگر منو ببخشی منم قول میدم با اینکه درس دارم هر روز بیام بهت سر بزنم که از وبلاگای دیگه عقب نمونی

ببین عزیزم این کار تو اصلا خوب نیستا حسود هرگز نیاسودا  حالا از ما گفتن بود به هر حال فعلا من  دیگه از تو خداحافظی میکنم تا بعد بای بایبای بای

---------------------------------------------------------------------------------------------

وحالا  سلام به دوستای خوب خوب خیلی خوبم دلم برای شما هم تنگ شده بود خیلی دوست داشتم بالا خره موقعیتش پیش بیاد بیام آپ کنم که پیش اومد خدا رو شکر این وبلاگ جونمم منو بخشید با اینکه فکر میکنم کسی نباشه که هر روز بیاد ببینه آپ نیستم وناراحت بشه از همتون مهذرت میخوام و دوستتون دارم بسیارقلب

خا طرات مدرسه ی سمانه عباسی کلاس دوم راهنمایی

سلام دوستای گلم,حالتون خوبه؟وضع مدرستون چطور؟ خوش میگذره ؟ انشا الله همه چی خوب باشه

دلیل اینکه خیلی وقته آپ نکردم اینه که:1)درس و خستگی و البته تنبلی اجازه نمیده

2)چون فکر می کنم کسی نیست که هر روز به وبم سر بزنه به خاطر همین هم انگار

 واسم مهم نیست زود به زود آپ کنم...دلم شکستهدل شکسته

  ولی دیگه از این خبرا نیست از این به بعد من زود به زود آپ میکنم  شما هم باید زود

 به زود به وبم سر بزنید ومهم تر از همه (نظر بدید) میدونید اگر نظر های شما باشه من

 انگیزه پیدا می کنم  چون میدونم کسایی هستن که وبلاگمو میبینند حتی اگه نظر ها

 تون در حد یه گل یا یه جمله ی کوتاه باشه باز هم خوبه(ببینید به چه روزی افتدم که دارم نظر گدایی میکنم)

 

به هر حال حالا میخوام از خاطرات مدرسم بگم تو این دو ماه، از سرویس جا موندنا از

 اینکه امسال چقد زود میگذره و دلیلشو وقتی فهمیدم که فکر میکردم به خاطر این زود 

 میگذره که معلما کم تر تکلیف میدنابله

میدونین دلیلش چیه؟ چون که امسال سال خرگوشه البته خودم هم به صحت داشتن

 این قضیه اطمینان ندارم ولی بهتر از دلیل منه به هر حالیول

خب شروع میکنم:در مدرسه ، این روز ها توی مدرسه خیلی خوش میگذره ،امسال از

 پارسال که اول بودم خیلی بهتره هم از نظر اینکه با قوانین مدرسه آشنایی بیشتری

 دارم هم اینکه از صدقه سری دوستای کلاس دومی پارسالم  خیلی کلک ملک بلدم و

 خیلی از سوراخ سمبه های مدرسه رو بدون ترس  طی میکنم و البته حال میکنم و بهتر

 از همه اینکه با برو بچ راه می افتیم میریم طبقه بالا کلاس اولی ها رو سرکار میذاریم

 ،اینقده کوچولو ان خوشمزه

و از یه چیز دیگه مدرسه بگم که اینقد از مدیرمون میترسم که نگو پارسال حد اقل سلام

 میکردی جوابتو میداد ولی امسال اخمو شده عاهمنتظراصلا نمیشه بهش نگاه کنی بیچار

ه خیلی هم سیاهه بعد یه عالمه پنکک هم میزنه روش میشه عین .....استغفرالله

مدرسه با همه ی بدیهاش با همه ی ناراحتی هاش باز هم جاییه واسه مهربونی و واسه دوست داشتن

آری اینچنین است

 

نظرتون چیه؟

سلامی دوباره+چند عکس برای چاشنی

با اینکه خیلی وقته آپ نکردم بدون مقدمه میرم روی حرفام.شاید یه جوری باشه ولی تحمل کنید دیگهلبخندمیخوام اسم دوست جونهای مهربون باحال خوشگلم رو بنویسم:ساغی جون(ساغر)و خانم با وقار:محدثه جون که خیلی دوستش دارم.قلب

میخوام معذرت بخوام که خیلی وقته آپ نکردم آخه مدرسه و درس و مخلفاتش حسابی وقتمو می گیره اما خدارو شکر الان یه وقت کاملا آزاده که میتونم تا صبح پای نت بشینم. راستی میخواستم یه کم از مدرسه بگم: تو ی مدرسه در مسابقه ی وبلاگ نویسی شرکت کردم الان هم در حال گذاشتن محتوا توش هستیم البته خیلی پیش نرفتیم چون هم گروهم یه کم قاطی داره تو این هوای ابری و زمستون یادش افتاده...استغفرالله تازه این مسابقه از یه نظر دیگه هم بده چون باید تو سرویس آی بی اس بلاگ کار کنیم که خیلی محیطش سرده و امکانات زیادی هم نداره ولی چه میشه کردیول 

 

بچه ها جونم، دوستای خوبم عید سعید غدیر خم رو پیشاپیش بهتون تبریک میگم

امیدوارم زندگی خوبی داشته باشید

خداحافظبای بای

پ ن1:مدرسه خیلی خوش میگذره

پ ن2:دوست صمیمی ام خیلی بی ادب شده به نظر شما چکار کنم؟

پ ن3:کاش این معلم ها اینقدر زیاد درس نمیگفتن اونوقت بیشتر خوش میگذشت

پ ن4:این روزا که هوا سرد شده خیلی خوشحالم اما نمی دونم چم شده که 5 دقیقه سردمه 5 دقیقه گرمم میشه

پ ن5:اونی که ازش خوشم نمی اومد حس می کنم از من خوشش می یاد

پ ن 6:خیلی حرف زدم فعلا خداحافظ

پ ن 7:مریم جون دوستت دارم

عکس ها در ادامه مطلب

وبلاگ جدید

سلام به همه ی کسایی که وبلاگمو میخونن ولی نظر نمیدن(ناراحت) حالتون چطوره؟

دیروز با خودم گفتم حالا که وبلاگم افتاده رو غلطک و حسابی هم تو وبلاگ نویسی حرفه ای شدماز خود راضیچرا یه وبلاگ دیگه نسازم؟هم واسه تنوع خوبه هم دوستای بیشتری پیدا میکنم مگه نه؟

پس رفتم تو پرشین بلاگ و یه وبلاگ دیگه ساختم ولی بعد دیدم خیلی بی مزست که توی یه سرویس وبلاگ دهی(من درآوردی) دو تا وبلاگ داشته باشم(البته از نظر من،سو تفاهم نشهگاوچران)

پس از تفکر و تامل بسیار طولانی و اندیشیدن دقیق به اینکه کجا وبلاگی جدید را بنا سازمیول به این فکر افتادم که در سرویس وبلاگ دهی بلاگفا وبلاگ درست کنم و همین کار را هم کردم. وبلاگی درست کردم واسش قالب انتخاب کردم،حتی یک پست هم توش گذاشتم ولی بعد که بهش یه نگاهی انداختم احساس غربت کردم احساس کردم اینجا هیچ دوستی ندارم وتنهام پس به این ترتیب وبلاگ را از دم  حذف کردم و دوباره برگشتم به وبلاگ صمیمی و خوگشل و پر دوست خودم

دوستای خوبم:بغل

روز مره 1

امروز

یکشنبه-صبح

بی مقدمه:امروز صبح از سرویس مدرسه جا موندمقهربه همین دلیل مجبور شدم با بابام بیام مدرسه. وقتی رسیدم به مدرسه ساعت7:4 بود در صورتی که من هر روز ساعت7:20 می رسیدم مدرسه پس الان مسلمه که مدرسه باید خیلی خلوت باشه.فقط بچه های خوابگاهی بودن که داشتن می رفتن صبحونه بخورن(به پ.ن1 مراجعه کنید)توی مدرسه تنهایی گشت میزدم تا اینکه بالاخره سرویسمون به مدرسه اومد و زنگ صف هم خورد و دوباره شروع شد غرغر های ناظم محترمعصبانی

از اول صبح که می ریم سر صف تا وقتی که میخوایم بعد از صف بریم کلاس اخماش تو همه و هی هوار میکشه اول صبحی اعصاب همه ی بچه هارو خورد میکنهکلافه(ولی من میرم ته صف که صداش کمتر باشهابله)

امروز مدرسه خیلی خوب بود ولی خیلی چشمم می افتاد تو چشم اونی که ازش خوشم نمیاد  سرویس هم که واسه  برگشتن غلغله تر از صبح میشه و کلا هزار تا سختی هست ولی چیکار میشه کرد زندگیه دیگهچشمک

پ.ن1:مدرسه ی ما شبانه روزیه و بعضیا خوابگاهیندگاوچران

 پ.ن2:امروز چند تا غرغر دبش انداختم توی صندوق نظرات علیه ناظمشیطان