نــگآره های بـهارنـآرنجــی(بلدر بلاگ سابق)

پاییزم، با رنگ و بوی بهار
نــگآره های بـهارنـآرنجــی(بلدر بلاگ سابق)

خدایا تا اینجا قلبم را نگاهداشتی
زین پس محکم تر نگهش دار....


وَ اَن لَیسَ لِلانسانَ الّا مَا سَعی

و اَنّ سعیهُ سوف یُرَی

نجم/29.30


نویسندگان

خبر...خبر..

سلام  دوستای خوبم شما میدونستید که من داستان داستان می نویسم وداستانام در حد پیشرفته هستندیول ؟ اسم داستانهایی  که دیگه کامل شدند  عبارت است   از:متهم،گلستان تنها،لیلا،وچوب لباسی خالی.البته چند تای دیگر داستان ناتمام دارم  راستی یه وقت فکرنکنید من از این رمان های عشقی مسخره می نویسم ها تعجبداستان های من مناسب برای سنین نوجونونه هستش شاید بعدا یکی از بهتریناشونو تو وبم درج کنممتفکر

فعلا بای بای

ساعت:10:15عکس نوشت:خوشگله نه؟

معرفی

بچه ها این عکس خواننده ی مورد علاقهی منه که خیلی صداشو دوست دارم  خواننده ی مورد علاقه ی من هست:

شب بخیر

دیشب با یه زور و زحمتی از مامانم اجازه گرفتم که بیام تو نت آخه خیلی دیر وقت بود به وبلاگ یکی دوتا از دوستام سر زدم و یه خورده اینور اونور رفتم تا اینکه به خودم گفتم:حیفه اینهمه اومدم تا اینجا یه چیزی ننویسم تو وبم و الان دارم این رو می نویسم اگه خیلی بی مزست ببخشید چون نمی دونستم چی بنویسم راستی امروز بعد از ظهر با عمو م اینا رفتیم بیرون دختر عموم که اردیبهشت به دنیا اومده بود حالا خیلی ناز شده بود شده بود عین این:

کنفرانس های من

سلام امروز قرار بود سر کلاس ریاضی که زنگ سوم داشتیم یه درسی رو کنفرانس  بدم.از قضا زنگ اول هم قسمت ما شد که کنفرانس بدهیم من هم که بدون آمادگیاسترسبه هر حال با هر زحمتی بود خودمو از روی صندلی که انگاری بهش چسبیده بودم جدا کردم و آروم وآروم رفتم به سمت تخته ی کلاس که آنجا بایستم و کنفرانسم را بدهم خیر سرم(یکی نیست به این معلم بگه آخه....عصبانی)

بالاخره کنفراس رو شروع کردم تا کلمه ی اولو گفتم یهو قلبم چنان شروع کر د به زدن که نمیتونستم حرفمو ادامه بدم ولی همینجورررر به خودم فشار اوردم که بتونم صحبت کنم.

خدارو شکر تونستم ولی وقتی حرف میزدم صدام میلرزید تازه قیافمو بگو من که خودمو ندیدم ولی حس میکردم قرمز شده ام و در حال انفجارم...آخه میدونید به خاطر اینکه دو نفر از بچه ها هی در گوش هم پچ پچ میکردن و میخندیدن خوب منم فکر کردم خیلی ضایعم دیگهناراحتبا هر بد بختی ای بود زنگ اول تمام شد هوففففففففاوه

--------------------------------------------------------------------------------------------

سکانس دوم:زنگ سوم کنفرانس ریاضی

می بینید من چقدر خوش شانسملبخندتو ریاضی قرار بود سه نفر کنفرانس بدن،من نفر دوم بودم .خب؟ نفر اولو چی میگی اومد ایستاد روبه روی تخته هی به تخته نگاه میکرد هی به کتابش بعدشم می خندیدابلهخلاصه بعد از این که دوتا محور پای تخته کشید و بهشون خندید گفت:خانم تموم شد .بعدشم رفت نشست.

و اما نفر دوم:بنده، با وقار بسیار وخرامان خرامان کتاب به دست به کنار تخته رفتم و رو به بچه ها ایستادم و لبخندی تحویلشان دادممژه(متذکر بشوم که من خوش شانسم چون زنگ اول با آن کنفرانس اتفاقی دیگه استرسم ریخته بود)بعد شروع کردم به صحبت کردن و مقدمه چینی و بعدشم درس دادن.حسابی با صدای بلند حرف زدم و حال کردم.

اونی رو هم که زنگ اول بهم خندیده بود رو دیدم که به طور واضح کف از دهانش ریخته بود بیرون باور کنیددروغگو

کنفرانس ما به سر رسید    کلاغه به خونش نرسید

پ.ن:بعد از اون کنفرانس دیگه خجالتم به کل ریخت

پ.ن:من دوست دارم هنوزم کنفرانس بدم مووووخووام

پ.ن:فعلا خداحافظبای بای

تولد

از دو هفته ی قبل دارم انتظار می کشم که دوشنبه بشه چون دوشنبه روز تولدمهدلقکاز دوهفته ی پیش هر روز از صبح تا شب یادم بود که چند روز دیگه تولدمه اونوقت دقیقا روز دوشنبه صبح که از خواب بیدار شدم تا توی سرویس مدرسه هم که بودم هنوز یادم نیومده بود!خلاصه وسط راه توی سرویس یهو یادم اومد که امروز تولدمههورابا خودم گفتم:ا من که قراره امروز به دنیا بیام پس اینجا چیکار میکنم؟ولی چون که تصمیم گرفته بودم ز گهواره تا گور دانش بجویم باز هم به خودم گفتم:بچه برو مدرسه چند ساعت دیگه هم وقت داری که به دنیا بیایی پس قرار شد به دنیا آمدنمرا عقب بیندازم و بروم مدرسه....

راستش را بخواهید خیلی خوب شد که آمدم مدرسه دوستای باحالم واسم تولد مبارک خوندن و از این حرفا....بعدشم اومدم خونه و دیگه آماده بودم واسه به دنیا اومدن و اولین کسی تولدمو تبریک گفت:هپی پر تی تو یو....آجی خوشگلم بود واااااااااااااااااااااااااای

دی دی ری دی دیم بو بوق بوق  ببببوق بببببببببووووووووووووووقهوراهورادلقکدلقکهوراقهقهههوراهوراخندهدلقکتولدم مبارک تولدم مبارک هی هو هو

....

این عکس رو فقط چون ازش خوشم اومد گذاشتم و منظور دیگه ای نداشتم امید وارم شما هم خوشتون بیاد.بای بای

ققنوس

ققنوس،مرغ خوشخوان،آوازه ی جهان

آواره مانده از وزش باد های سرد،

بر شاخ خیزران،

بنشسته است فرد.

برگرد او به هر سرشاخی پرندگان.

او ناله های گمشده ترکیب می کند،

از رشته های پاره ی صدها صدای دور،

در ابر های همچو خطی تیره روی کوه،

دیوار یک بنای خالی،

میسازد.

از آن زمان که زردی خورشید روی موج

کمرنگ مانده است و به ساحل گرفته اوج

بانگ شغال-و مرد دهاتی

کرده است روشن،آتش پنهان خانه را-

قرمز به چشم،شعله ی خردی

خط می کشد به زیر دو چشم درشت شب؛

وندر نقاط دور،

خلقند در عبور.

نیما یوشیج 

شهرت

افراد مشهور در دنیا کم نیستند فقط نوع شهرتشان متفاوت است

چند نفر از کسانی که بر ناتوانی شان غلبه کردند:

1_کرستوفر ریو: وی عمده شهرت خود را مدیون بازی در سوپرمن است. اما مردی که جای ابر قهرمان بازی می کرد در سال 1995 بر اثر سقوط از اسب کاملا فلج شد. وی بقیه ی عمر خود را صرف حمایت از تحقیقات و پژوهش های درمان آسیب های نخاعی کرد.البته قبل از سانحه نیز او از این بیماران حمایت می کرد.

2_مارلی ماتلین: بازیگر نا شنوای برنده ی جایزه ی اسکار در سال1986 که از 18 ماهگی شنوایی خود را از دست داد.

3_کلود مونه: بسیاری وی را به دلیل نقاشی های امپرسیونیستی و تکنیک های تجسمی اش می شناسند.اما افراد کمی می دانند که این نقاش فرانسوی در اوایل سال قرن بیستم بینایی خود را بر اثر آب مروارید از دست داد.

4_استفن هاوکینگ: فیزیک دان معروف انگلیسی که کاملا فلج است و تنها قادر است با چشم هایش ارتباط  برقرار کند. عمده شهرت وی به دلیل فرضیه های مربوط به سیاهچاله های فضایی و سفر در زمان است.

5_ری چارلز،استیو واندر: هر دو ی این موسیقی دانان سیاه پوست با وجود اینکه نابینا بودند اما در دنیا ی موسیقی اسطوره اند.آنها کسانی بودند که نه تنها توانستند بر ناتوانی خود غلبه کنند، بلکه بر تبعیض های نژادی دهه های 50 و60 میلادی نیز فائق آمدند.ری در هفت سالگی بینایی خود را از دست داد ولی استیو از بدو تولد نابینا بود.

نظر یادتون نرهبای بای

 

اسب

فقط میتوانم بگویم ببینید و لذت ببرید

شب قدر

ما ((آن)) را فرود آوردیم  در شب قدر وچه میدانی که شب قدر چیست؟شب قدر از هزارماه برتر است.فرشتگان وآن روح در این شب فرود می آیند به اذن خداوندشان از هر سو ،سلام بر این شب تا آنگاه که چشمه ی خورشید ناگهان می شکافد!                سلام بر این شب ،شب قدر شبی است که از هزار ماه،هزار سال وهزار قرن برتر است .سلام ،سلام،سلام تا آن لحظه که خورشید قلب این سنگستان را به ناگاه بشکافد،گل سرخ فلق بر لب های افسرده ی این افق بشکفد ونهر آب بر زمین تیره ی ما و بر ضمیر تباه ما نیزجاری گردد.تا صبح بر این شب سلام! 

دکتر علی شریعتی