ساز مرا کوک کن...
- جمعه, ۶ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۴۸ ب.ظ
- ۶ نظر
باز هم امروز من و سازی که
نمیتواند تو را بشوید از جمعه دلم
سازی که نوایش در همهمه ی این جمعه های سوت وکور گم می شود...
بازهم من ماندم و یک جمعه و نفسی که بی تو سخت می آید و می رود....
(+ (تو) کسی نیست)
هر جمعه ای که می آید..
و نور نگاه تو در آن نیست
این گوشه ی دنیا
سازی ست که میگرید
لحظه به لحظه هم بلند تر..
سازم را کوک کن
با ضرباهنگ نفس هایت
این جمعه برای آمدنت
محکم تر از همیشه ساز خواهم زد...
می ایستم لب پنجره
بالهایم را باز میکنم
قرارمان را که یادت نرفته ماه من؟
گفته بودی امشب بیایم آن بالا
تو روی من نور بپاشی
من هم برایت ساز بزنم..
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پ.ن1: نیازی به گفتن نیست..ولی عکسها و متن ها..همه از خودم..به غیر از عکس آخر
پ.ن2: دوستای خوبم...دوست دارم نظرتونو بدونم ..که بتونم کارمو بهتر کنم..پس لطفا بهم بگین
پ.ن3: چرا جمعه اینقدر دلگیر است؟ (2 نمره)
پ.ن4: .......
پ.ن5: امروز باید کلی زبان بخونم....تمرینا ی فتوشاپو انجام بدم...تحقیق پدر عزیز..و چندتا کار کوچیک دیگه...
تا بعد
....
- ۹۴/۰۶/۰۶