امروز
یکشنبه-صبح
بی مقدمه:امروز صبح از سرویس مدرسه جا موندمبه همین دلیل مجبور شدم با بابام بیام مدرسه. وقتی رسیدم به مدرسه ساعت7:4 بود در صورتی که من هر روز ساعت7:20 می رسیدم مدرسه پس الان مسلمه که مدرسه باید خیلی خلوت باشه.فقط بچه های خوابگاهی بودن که داشتن می رفتن صبحونه بخورن(به پ.ن1 مراجعه کنید)توی مدرسه تنهایی گشت میزدم تا اینکه بالاخره سرویسمون به مدرسه اومد و زنگ صف هم خورد و دوباره شروع شد غرغر های ناظم محترم
از اول صبح که می ریم سر صف تا وقتی که میخوایم بعد از صف بریم کلاس اخماش تو همه و هی هوار میکشه اول صبحی اعصاب همه ی بچه هارو خورد میکنه(ولی من میرم ته صف که صداش کمتر باشه
)
امروز مدرسه خیلی خوب بود ولی خیلی چشمم می افتاد تو چشم اونی که ازش خوشم نمیاد سرویس هم که واسه برگشتن غلغله تر از صبح میشه و کلا هزار تا سختی هست ولی چیکار میشه کرد زندگیه دیگه
پ.ن1:مدرسه ی ما شبانه روزیه و بعضیا خوابگاهیند
پ.ن2:امروز چند تا غرغر دبش انداختم توی صندوق نظرات علیه ناظم
- ۹۰/۰۷/۲۴