سلام امروز قرار بود سر کلاس ریاضی که زنگ سوم داشتیم یه درسی رو کنفرانس بدم.از قضا زنگ اول هم قسمت ما شد که کنفرانس بدهیم من هم که بدون آمادگیبه هر حال با هر زحمتی بود خودمو از روی صندلی که انگاری بهش چسبیده بودم جدا کردم و آروم وآروم رفتم به سمت تخته ی کلاس که آنجا بایستم و کنفرانسم را بدهم خیر سرم(یکی نیست به این معلم بگه آخه....)
بالاخره کنفراس رو شروع کردم تا کلمه ی اولو گفتم یهو قلبم چنان شروع کر د به زدن که نمیتونستم حرفمو ادامه بدم ولی همینجورررر به خودم فشار اوردم که بتونم صحبت کنم.
خدارو شکر تونستم ولی وقتی حرف میزدم صدام میلرزید تازه قیافمو بگو من که خودمو ندیدم ولی حس میکردم قرمز شده ام و در حال انفجارم...آخه میدونید به خاطر اینکه دو نفر از بچه ها هی در گوش هم پچ پچ میکردن و میخندیدن خوب منم فکر کردم خیلی ضایعم دیگهبا هر بد بختی ای بود زنگ اول تمام شد هوفففففففف
--------------------------------------------------------------------------------------------
سکانس دوم:زنگ سوم کنفرانس ریاضی
می بینید من چقدر خوش شانسمتو ریاضی قرار بود سه نفر کنفرانس بدن،من نفر دوم بودم .خب؟ نفر اولو چی میگی اومد ایستاد روبه روی تخته هی به تخته نگاه میکرد هی به کتابش بعدشم می خندیدخلاصه بعد از این که دوتا محور پای تخته کشید و بهشون خندید گفت:خانم تموم شد .بعدشم رفت نشست.
و اما نفر دوم:بنده، با وقار بسیار وخرامان خرامان کتاب به دست به کنار تخته رفتم و رو به بچه ها ایستادم و لبخندی تحویلشان دادم(متذکر بشوم که من خوش شانسم چون زنگ اول با آن کنفرانس اتفاقی دیگه استرسم ریخته بود)بعد شروع کردم به صحبت کردن و مقدمه چینی و بعدشم درس دادن.حسابی با صدای بلند حرف زدم و حال کردم.
اونی رو هم که زنگ اول بهم خندیده بود رو دیدم که به طور واضح کف از دهانش ریخته بود بیرون باور کنید
کنفرانس ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید
پ.ن:بعد از اون کنفرانس دیگه خجالتم به کل ریخت
پ.ن:من دوست دارم هنوزم کنفرانس بدم مووووخووام
پ.ن:فعلا خداحافظ