یه چیزی..

پست باشگاه پرواز نه پست قبلیشو یادتون نره بخونید لطفا

ااا راستی سلام یادم رفت

سلــــــــــام حالــــــــــــــــــتون چطوره خوبین؟

باشگاه من ............ باشگاه پرواز

زنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــده                    بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاد

بـــــــــــــــــــــــــــــــــاشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــگــــــــــــــــــــــــــــــــــــاه     پرواز

هرکی عضو باشگاه پروازه یه پیام بده هم عضویامو بشناسم

ممنونننننننننننننننن

بازی وبلاگی

این یه بازی وبلاگی جالبه به پیشنهاد

پاستیل(http://www.classiclover.blogfa.com)

که البته من تو وب لیلا جون (http://mylifeinwords.persianblog.ir/)دیدمش:

اگه ماهی از سال بودم:مهر ماه تولدم

اگه یه روز هفته بودم: شنبه

اگه یه عدد بودم:11روز تولدم

اگه یه همراه بودم:دستمال کاغذی( همیشه تو شرایط سخت به دادم رسیده)

اگه یه نوشیدنی بودم: دلستر تری هورسِز(سه اسب)

اگه یه گناه بودم:نبودم

اگه یه درخت بودم: درخت هلو

اگه یه گل بودم: رز زرد

اگه آب و هوا بودم:سرد به همراه بارون شدید &  یا باد شدید شدید

اگه یه رنگ بودم: البالویی

اگه یه پرنده بودم: بلدرچین

اگه یه صدا بودم: صدای خوردن بارون به شیشه یا صدای یه مادر

اگه یه فعل بودم: خندیدن

اگه یه پنجره بودم:پنجره ای رو بهیه باغچه پر از شمع و گل و پروانه!

اگه تاریخ بودم: 1/7/91

اگه پزشک بودم: پزشک عمومی & دکتر کودکان

 اگه یه وسیله ی آشپزخونه بودم: پلوپز

 اگه یه ساز بودم:گیتار

اگه یه کتاب بودم:هری پاتر، جودی دمدمی ، تو فوق العاده ای

اگه شعر بودم: شعر سیب حمید مصدق، شعر کوچه ی فریدون مشیری

اگه طبیعت بودم:یه مرتع وسیعِ وسیع

اگه یه حس بودم:وجد و هیجان

 اگه یه بازی بودم: قایم باشک

 اگه یه بیماری بودم:سرماخوردگی بدون گلو درد

 اگه یه ناسزا بودم: نقطه چین

اگه یه حیوون بودم:اسب و سنجاب

اگه حکم دادگاه بودم:یک ضربه سیلی

 اگه یه میوه بودم: هلو . پرتقال

اگه یه هنر بودم: نقاشی انتزاعی- گرافیک عملی

اگه یه جاده بودم: جاده ای که اطرافش فقط وفقط دشته 

شما هم بازی کنید

 

لبخند اسمانی!

اولین لبخند امروزم با دیدن آسمون اول صبح زده شد

 

 

 

 

صبح که از خواب

 

 

بیدار شدم تا موقعی که لباس پوشیدم و داشتم کفشامو میپوشیدم قیافه داشتم که نگو درمانده پر از خستگی و بیتابی  اخه سرما خوردم و حالم اصلا خوب نیست

 

 

 

 

 

 

خلاصه رفتم پایین.هنوز همون قیافه رو داشتم ولی یهو چشمم به آسمون افتاد نا خودآگاه لبخند زدم

 

ابرای سپید روی اسمون آبیِِ ابی نشسته بودن و نور خورشید از پشت بهشون میتابید و درخشانشون میکرد

 

نمیدونید چقققدددر زیبا بود

 

 

اون لبخند رو لبم موندگار شد و هنوزم ادامه داره