دیشب با یه زور و زحمتی از مامانم اجازه گرفتم که بیام تو نت آخه خیلی دیر وقت بود به وبلاگ یکی دوتا از دوستام سر زدم و یه خورده اینور اونور رفتم تا اینکه به خودم گفتم:حیفه اینهمه اومدم تا اینجا یه چیزی ننویسم تو وبم و الان دارم این رو می نویسم اگه خیلی بی مزست ببخشید چون نمی دونستم چی بنویسم راستی امروز بعد از ظهر با عمو م اینا رفتیم بیرون دختر عموم که اردیبهشت به دنیا اومده بود حالا خیلی ناز شده بود شده بود عین این:
- ۹۰/۰۷/۲۲