نــگآره های بـهارنـآرنجــی(بلدر بلاگ سابق)

پاییزم، با رنگ و بوی بهار
نــگآره های بـهارنـآرنجــی(بلدر بلاگ سابق)

خدایا تا اینجا قلبم را نگاهداشتی
زین پس محکم تر نگهش دار....


وَ اَن لَیسَ لِلانسانَ الّا مَا سَعی

و اَنّ سعیهُ سوف یُرَی

نجم/29.30


نویسندگان

راستشو بگو..حرف دلتو..1

سلام سلام سلام

خوبین؟ سلامتین؟ روبه راهین؟( قشنگ توضیح بدین..الکی ننویسین ممنون)

یک دونه سوال دارم ازتون...

بچه ها...تصور کنین شما تو یه شهر زیارتی...مثل مشهد زندگی میکنید...جایی که حرم امامی توشه که مردم از گوشه گــــوشه ی کشور...حتی از خارج از کشور....میکوبن میان تا زیارتش کنن

خب حالا فکر می کنید....شما به عنوان یه همشهری حرم...باید چن وقت یه بار برید و عرض ادب کنید....هفته ای یه بار؟....ماهی دو بار....دوماهی یه بار...؟ سالی دوبار؟:/

چند وقت یه بار منطقیه؟...مناسبه...؟

دلیلشم بگین لطفا ...اگرم کسی هست واقعا شهر زیارتیه.دعا کنه واسمون..

کسی اینطرفا مشهدی هست؟

 

پ.ن1: خب بدویین منتظر جوابم هااا

پ.ن2: من برم ناهار بخورم..خوشمزه

بعدا نوشت: دقیقا پنج دیقه بعد از اینکه این پستو گزاشتم و رفتم نشستم سر سفره..یکی از دوستان فامیلی محترم زنگ زدن گفتن: سلام علیک ما داریم میایم...البته خیلی دوستشون داریماا..اونا هم قبلش خبر ندادن که ما مثلا تو زحمت نیوفتیمو تدارکی چیزی نبینیمخنثی

خلاصه من به صورت هول هولی وار غذامو تناول نمودم...اونم غذایی که دوست داشتم خوردنشو کش بدم

حالا فکر نکنین غذای خیلی خاصی بود ها...ولی من دوسش دارم به شدت..غذایی به نام: قیمهخوشمزه

حالا اینوو بگووو..این دوستامون یه پسری دارن که 4..5 سال از من کوچیکتره

حالا تا من دیدمش...بعد حدود 2 سال...اصلا همون لحظه کود شیمیایی اومد تو ذهنم

 

یه جوری بود که من احساس کردم 5 سال ازش کوچیکترم

ماشالله ماشالله حالا چشش نزنم یه وقتخنثی

 

پ.ن3: فردا کلاس فتوشاپ دارمممم...هیچکدوم از کارامم انجام ندادمنگراناسترس

پ.ن4: به پ.ن 1 مراجعه شودمژه

پ.ن5:مرسی که هستین

Smiley

  • بلدر نویس

نظرات  (۸)

راستش از امام رضا خجالت مبکشم !چند سال پیش منو مامانم که اون موقع حامله بود رفتیم زیارت به خاطر فشار جمعیت آجیم سقط شد منم با تمام عصبانیتم به امام رضا گفتم که دوسش ندارم و ازش دلگیرم که چرا ما که برای زیارت رفته بودیم به جای دست پر دست خالی بر گشتیم و... خلاصه تقریبا 3 یا 4 سال باهاش قهر بودم ولی حالا خیلی پشیمونم میگم لابد قسمت بوده...پارسال هم با اسرار آیسا براش نامه نوشتم و ازش معذرت خواهی کردم ولی بازم ازش خجالت میکشم..!
پاسخ:
عزیزم مطمئن باش امام رضا مهربون تر از اونه که از تو ناراحت باشه...همینکه پشیمونی کافیه تا کلی مورد توجهش باشی....اون اتفاق هم همینطور که خودت گفتی قسمت بوده...اون بیگناه برگشت پیش خدا...لابد خواست خود خدا بوده دیگه... تازه..تو اونموقع کوچیک تر بودی و از سر بچگیت اون حرفو زدی به امام رضا.. نمیخواد خجالت بکشی عزیزم...اون امام خیییلی رئوفه..
نایت بلاگر؟ خخخخ توصیف زیباییه.
پاسخ:
بله و البته مناسب شما
من اصالتم مشهدیه مگر نه تهرانم.
پاسخ:
بله خودم متوجه شدم  
  • خاطرات یک تنها
  • سلام من سعی میکردم هفته ای 2 بار برم چون بهم آرامش میده
    پاسخ:
    سلام..چقدر خوب ..دقیقا..آرامشش عالیه
    ماهی یه بار ...
    پاسخ:
    خب من خودم اگر شهر زیارتی بودم...فکر کنم بیشتر این میرفتم...ولی خب مشغله ها و برنامه ها و.....گاهی نمیزاره
    درود دوست من شاد باشی و سبز . به روزم.
    پاسخ:
    ممنون نیلوفر جان
  • عشق به مردم
  • سلام خوبی دوست من؟مطالب مفیدی داریبه منم سر بزننظر یادت نره!!!!!!
    پاسخ:
    سلام..خداروشکر... حتما
    خوبم. مشهدیم. هفته ای یه بار
    پاسخ:
    خب خدا رو شکر...چه عجب شما این ساعت هستی...نایت بلاگر بودین که هفته ای یه بار عالیهه..رفتین حرم ما رم دعا کنید لطفا
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">